کَـ لاغ پـَر...؟؟نَــــ ه کَـ لاغ را بگذاریمــ برای آخــــر...نگاهتــــ پـَر...خاطراتتـــــ هم پـَــــــر صدایتـــــ ؛ پـَـــر کَـ لاغ پـَر..!؟؟ نه ؛ کـَـ لاغ را بگذاریم برای آخـــر ... جوانی ام پـَر خاطراتم پــَر مـטּ هم ... پــَـــر حالا تو مانده ای و کَـ لاغ؛که هیـــــ ـچ وقت به خانه اش نرسیــد!
********************************
خوبم باور کنید...!!! اشکها را ریخته ام ... غصه ها را خورده ام... نبودنها را شمرده ام... این روزها که می گذرد خالی ام... خالی ام از خشم،دلتنگی،نفرت... خالی ام از عشق و احساس...!!! تمام شده ام... تمام!!!
********************************
به دستهایم می نگرم و خالی انگشتانم که می گوید: تو رفته ای و من بیهوده... به انتهای یاد تو در باران خیره مانده ام!!! دوباره تنگ می شود دلم!!!
********************************
جاده هنوز خیس است و من همچنان می روم به خیال رد پای اشکهایت ولی تردید مرا زجر می دهد نمی دانم این خیسی اشکهای توست یا خیسی شرم این جاده از شکست دوباره من؟؟
********************************
چه رسم جالبيست!!! محبتت را ميگذارند پاي احتياجت! صداقتت را ميگذارند پاي سادگيت! سكوتت را ميگذارند پاي نفهميت! نگرانيت را ميگذارند پاي تنهايت! وفاداريت را پاي بي كسيت! و آنقدر تكرار ميكنند که خودت... باورت مي شود كه تنهايي و بيكس و محتاج...!!!
********************************
لبـــــ هایتـــــ برای مـ ن باشد ،
می خواهم نفس بکشم هوس لبهایتـــــ را . .
خیلی شیرین بود ! اَه ! نـَـ ه ! مـ ن تلخ می خواهم ! بگذار
بگذار لبـــــ هایتـــــ برای مـ ن ، و مـ ن با لبـــــ هایتـــــ سیگار بکشم. .
********************************
دلَم بـ اران میخـ واهد
و چتـ ری خراب
و خیابانـ ـی که
هیچگاه به خانه ی تو نرسـ د!
*******************************
می خندم ! دیگر تب هم ندارم داغ هم نیستم دیگر به یاد تو هم نیستم سرد شده ام سرد سرد شاید دق کرده ام شاید... کسی چه می داند !!!
*******************************
یه روز رفته بودم یه رستوران سنتی
رو یه تخت نشستم و تو خیال خودم بودم که دیدم یه دختر و پسر اومدن و رو تخت جلویی نشستن
دختره رو به من بود و پسر پشت به من ...
یهو دیدم دختره بهم خیره شده
سرم رو انداختم پایین.اما هوس اومد سراغم …….
دختره با چشاش آمار میداد
یه کاغذ برداشتم و بهش نشون دادم با تکون دادن سرش قبول کرد
وقتی پسره رفت تا پول غذا رو حساب کنه دختره نزدیک تخت من شد و کاغذ رو گرفت…
روی کاغذ نوشته بودم: خیلی پستی ...
لمسِ تن تو
شهوت است و گناه
حتي اگر خدا عقدمان را ببندد….
داغيِ لبت ، جهنم من است
حتي اگر فرشتگان سرود نيکبختي بخوانند
هم آغوشي با تو ، هم خوابگيِ چرک آلودي ست
حتي اگر خانه ي خدا خوابگاهمان باشد…..
فرزندمان، حرام نطفه ترين کودک زمين است
حتي اگر تو مريم باشي و من روح القدس
خاتون من!
حتي اگر هزار سال عاشق تو باشم ،
يک بوسه ـ يک نگاه حتي ـ حرامم باد !
اگر تو عاشق من نباشي ...
يه روزي پسري باخانوادش دعواش شد و از خانه زد بيرون و رفت خونه يکي از دوستاش يک ماه موند بعد از يک ماه دختري را سرکوچه ميبيند و بهش تيکه ميندازد يکي از دوستاش ميگه ميدوني اين کي بود ؟!!!!!!!! ميگه نه !! ميگه اين خواهر همون رفيقت بود که تو يه ماه خونشون بودي عذاب وجدان ميگيره ميره خونه رفيقش رفيقش داشت مشروب ميخورد به رفيقيش ميگه ببخشيد من سر کوچه به دختري تيکه انداختم ولي نمدونستم خواهرتو بود ! دوستش پيکشو ميبره بالا ميگه به سلامتي رفيقي که يه ماه خونمون خورد خوابيد ولي خواهرمو نشناخت!
نووووووووووووش.........