يه روزي پسري باخانوادش دعواش شد و از خانه زد بيرون و رفت خونه يکي از دوستاش يک ماه موند بعد از يک ماه دختري را سرکوچه ميبيند و بهش تيکه ميندازد يکي از دوستاش ميگه ميدوني اين کي بود ؟!!!!!!!! ميگه نه !! ميگه اين خواهر همون رفيقت بود که تو يه ماه خونشون بودي عذاب وجدان ميگيره ميره خونه رفيقش رفيقش داشت مشروب ميخورد به رفيقيش ميگه ببخشيد من سر کوچه به دختري تيکه انداختم ولي نمدونستم خواهرتو بود ! دوستش پيکشو ميبره بالا ميگه به سلامتي رفيقي که يه ماه خونمون خورد خوابيد ولي خواهرمو نشناخت!
نووووووووووووش.........
نظرات شما عزیزان:
متشکر